✨️صبا✨️✨️صبا✨️، تا این لحظه: 1404 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

خاطراتم

خاطره ی بد

1403/8/6 22:21
نویسنده : saba
91 بازدید
اشتراک گذاری

معمولا خطرات بد از ذهن هیچ وقت پاک نمیشن 

من خیلی روی آبروم و غرورم حساسم 

و خیلی برام مهمن 

امروز ۱۴۰۳/۸/۶ یکشنبه ساعت ۷ و نیم 

یکی از بد ترین لحظه هام بود😓 

قضیه از این ماجرا بود که چند روز پیش حدودا چهارشنبه 

سر صف صبحگاهی که داشتیم 

چند تا از بچه های کاراته اومدن و چند تا حرکت زدن 😊

و چند روز گذشت و حدودا دو جلسه کاراته هم  از اون روز گذشت

و امروز یهو سنسی( در کاراته به اون مربی که داره میگن سنسی)صدام زد و گفت بیاا منم با تعجب پاشدم و رفتم کنارش یکی از همون بچه ها که چهارشنبه داشتن حرکت می زدن ایستاده بود و گفت صبا تو اون روز پشت سر ما گفته بودی که اینا چوباشون الکیه.  و اینا ... 😐و منم تعجب زده 

چون اون روز اصلا من داشتم با یکی از دوستام حرف می زدم و اصلا به اینا فکر نمی کردم و کلا چند نفر که کنارمون بودن داشتن میگفتن اینا حتی نمی تونن ۱۸۰ درجه بزنن و از این چرت.و پرتا😑 

و کلا من بی تقصیر بودم 😔

ولی اون طرفت کوتاه نیومد و سنسی هم کاملا موافقش بود و میگفت صبا تو دختر ارومی هستی این حرفا چیه و مجبورم کرد که ازش معذرت خواهی کنم 🫥🫣

کاملا ناراحت شده بودم از این موضوع و دیگه دوست نداشتم برم کاراته و تموم اون علاقه.و ذوق کور شده بود 🥲

و فقط دوست داشتم از اونجا برم 💔🖐🏻

ولی یکم دیگه که فکر کردم با خودم گفتم خب اگه نرم چی میگه یا اگه برم هم باز یه چرت و پرتی میگه اصلا برام نباید مهم باشه ✨️🙂

درسته دروغ گفته ولی خب که چی 🥺

می خوای همه ی اون ۵ ماهو کنار بزاری به خاطر چند تا حرف 

اون تابستون که با کلی تلاشو زحمت به اینجا رسیدی می خوای بزاریو بری 🥲

از استراحتت گذشتی که به خاطر دروغ های اون همه چیو تموم کنی 

  و به خودم قول دادم تا کمربند مشکی نگرفتم حق ندارم دست بردارم 😌💪🏻

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خاطراتم می باشد